با اتمام فصل دوم و بسته شدن پروندهی این سریال تکرارنشدنی، حالا بیشتر از همیشه در این رابطه گفتوگو میشود که چه چیزی «آرکین» را به اثر متفاوتی تبدیل کرد و دلیل محبوبیت آن چه چیزی است. به هر حال، ما انیمیشنهای سریالی متعددی در سالهای اخیر داشتهایم و بسیاری از آنها باکیفیت و قابل دفاع بودهاند، اما «آرکین» از جنس دیگری است، از آن انیمیشنهایی که احساس میکنید دیگر قرار نیست تکرار شود، حداقل نه با این درجه از کیفیت و جذابیت.
دنیای این سریال از بسیاری جهات گسترده و بزرگ به نظر میرسد و حقیقت ناگفته درباره «آرکین» هم کم نداریم، در واقع اوایل ممکن است وسعت آن اندکی ترسناک هم به نظر برسد، این در حالی است که اکثر رویدادها در دو لوکیشن اصلی اتفاق میافتد: پیلتاور (Piltover) و زان (Zaun). این تصمیم هوشمندانهای از سوی سازندگان بود، زیرا کمک میکند تا همهچیز سادهتر به نظر برسد و ما برای ورود به این جهان پیچیده، کار آسانتری در پیش داشته باشیم. اینکه ما به سرعت، با فضا آشنا شویم و با آن ارتباط بگیریم، باعث میشود تا به شخصیتها و قصه توجه بیشتری داشته باشیم و حواسمان پرت نشود.
از هر نویسنده و فیلمسازی که بپرسید، به شما خواهند گفت که دنیاسازی بههیچوجه کار آسانی نیست. در واقع یکی از دشوارترین بخشهای خلق یک اثر جدید، این است که بتوان جهان آن را درست و با جزئیات پیادهسازی کرد و تصویرسازیهای نویسنده/کارگردان به خوبی در ذهن مخاطب به نمایش گذاشته شود. اینکه «آرکین» -در ظاهر- به آسانی از پس این کار برآمده است، گواهی بر استعدادهای تیم سازنده است و البته عشقی که آنها به این پروژه داشتهاند. هرچه قدر دنیای پیرامون شخصیتها بهتر باشد، شما به شخصیتها و موقعیتها بیشتر دل میبندید و «آرکین» در این زمینه، همان کاری را انجام میدهد که بزرگانی همچون جی. آر. آر. تالکین با «ارباب حلقهها» انجام داده بودند.
با اینکه گاهی فراموش میکنیم، اما جهان «آرکین» مبتنی بر یک بازی ویدیوی مشهور است که احتمالا نامش را شنیدهاید یا حتی شاید آن تجربه کرده باشید: «لیگ آو لجندز» یا همان «لیگ افسانهها». این بازی اعتیادآور، طرفداران و مخالفان سرسختی دارد و به دلیل پیچیدگیها و درجه سختی بالا، برای هر نوع سلیقهای مناسب نیست. دورانی که فصل اول «آرکین» منتشر شد، در میان بازیدوستان این شوخی مطرح بود که اگر از طرفداران سریال هستید، بهتر است سراغ بازی «لیگ آو لجندز» نروید، زیرا هیچ شباهتی به آن ندارد! آنها پُر بیراه نمیگویند.
«آرکین» شاید از «لیگ آو لجندز» الهام گرفته باشد، اما برای روایت قصهاش به آن متکی نیست و ضرورتی هم ندارد که با آن بازی آشنا باشید تا از «آرکین» لذت ببرید. به آمارها هم که نگاه بیندازیم، بخش اعظم مخاطبان سریال، کسانی هستند که شاید نام «لیگ آو لجندز» را هم نشنیده باشند، آنها از طریق بازخوردهای به شدت مثبت، روزهایی که همه از «آرکین» صحبت میکردند و به خاطر مانورهای رسانهای، با این مجموعه آشنا شدند. سازندگان آگاه بودند که این سریال نباید تنها مختص طرفداران بازی اصلی باشد و ساختارش را به شکلی طراحی کردهاند که هر کسی بتواند از آن لذت ببرد. البته «آرکین» به طرفداران اصلی «لیگ آو لجندز» هم بیاعتنا نیست و چیزهای کوچکی در سریال وجود دارد که تنها آنها متوجهاش خواهند شد.
یک دلیل بزرگ محبوبیت «آرکین»، طراحی هنری شگفتانگیز آن است که شاید شما را شوکه کند و به عینک خاصی نباز ندارید که متوجه شوید از نظر بصری، با یکی از جذابترین سریالهای تمام دوران روبهرو شدید. ترفندهای بصری متنوعی که سازندگان به کار گرفتهاند، تلفیق سبکها و استفادهی درست از رنگها، «آرکین» را به اثری منحصربهفرد تبدیل کرده است که گویی نمونهی مشابهی ندارد. سازندگان جهان قصه را به گونهای خلق کردهاند که نه تنها از هر نظر زیبا است بلکه به شدت با فضای مورد نظری که چنین قصهای میطلبد، همخوانی دارد.
اینجا باید از «مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی» (۲۰۱۸) هم تشکر کنیم، زیرا این پیام را به همهی انیماتورها و استودیوها مخابره کرد که هنوز هم در مدیوم انیمیشن میتوان ساختارشکن ظاهر شد و قرار نیست همهی انیمیشنها به سبک انیمیشنی مشهور استودیوی پیکسار تکیه کنند. با آثاری همچون «گربه چکمهپوش: آخرین آرزو» و «آرکین»، به جرات میتوان گفت که استودیوها جسورتر شدهاند و حاضرند از فضای امن خود فاصله بگیرند و به آزمون و خطا بپردازند. مسلما «آرکین» مسیر را برای سریالهای انیمیشنی پس از خود نیز هموار خواهد کرد و احتمالا آخرین انیمیشن تلویزیونی نیست که در زمینهی طراحی هنری از بسیاری از فیلمها هم پیشی میگیرد؛ ضمن اینکه همین حالا هم چندین سریال شبیه «آرکین» ساخته شده است.
۷- تعدد شخصیتها
نویسندگان و فیلمسازان اغلب به دو دلیل ترجیح میدهند که تعداد قهرمانان قصه را محدود کنند: اینکه دنبال کردن رویدادها برای مخاطب دشوار نشود و اینکه طراحی و خلق چندین قهرمان جذاب بسیار سخت است. خوشبختانه، فصل اول «آرکین» این کار را به طرز شگفتانگیزی خوب انجام داده است؛ ما تعداد زیادی شخصیت اصلی داریم که سریال به همهی آنها فرصت خودنمایی میدهد، همگی جذاب هستند و در رویدادها نقش کلیدی دارند.
همانطور که گفته شد، تک تک شخصیتهای اصلی «آرکین» برای داستان ضروری هستند و آن را ده برابر بهتر میکنند. هرگز احساس نمیکنید یک شخصیت بیدلیل در قصه قرار گرفته یا با حذف آن، روایت انسجام بهتری پیدا میکند. داستانی که سازندگان در ذهن داشتند، بدون هیچکدام از آنها امکانپذیر نبود و این یک دلیل اصلی دیگر محبوبیت «آرکین» است. ضمن اینکه هر کسی، شخصیت محبوب خودش را دارد و او را با دقت دنبال میکند. از طرف دیگر، به سبک «بازی تاج و تخت» همیشه این احتمال وجود داشت که یکی از شخصیتهای اصلی کشته شود و این باعث ایجاد تعلیق شده است، شما هرگز نمیدانید تراژدی بعدی چه زمانی رخ خواهد داد.
۶- ساوندترک
بدیهی است که اکثر فیلمها و سریالها از قطعههای موسیقی -و موسیقی متن- استفاده میکنند، اما سازندگان «آرکین» در این حوزه به معنای واقعی کلمه بینقص عمل کردهاند؛ آنها استادانه، آهنگها را در لحظات مهم به کار میگیرند و طریقهی استفادهی آنها به حدی خوب است که کیفیت کلی سریال را بالا میبرد. با حضور گروهها و هنرمندان شاخصی همچون ایمجین درگنز، استری کیدز، استینگ و لینکین پارک، لحظهای وجود ندارد که یک آهنگ پخش شود و شما هیجانزده نشوید یا تحت تاثیر قرار نگیرید.
چه یک صحنهی اکشن باشد یا یک لحظهی حماسی که به آهنگی دراماتیک همچون هوی ایز د کراون (Heavy is the Crown) از لینکین پارک آغشته شده است، موسیقی در «آرکین» گاهی حرف اول و آخر را میزند و بدون آن، این سریال رنگ و بوی متفاوتی به خود میگرفت. در اکثر دقایق، این قطعههای موسیقی هستند که فضا و لحن صحنه را مشخص میکنند و به آن معنا میبخشند، و بدون انتخاب -و زمانبندی- درست این آهنگها، بخش اعظمی از جذابیت «آرکین» از دست میرفت.
یکی از اشتباهاتی که حتی بسیاری از انیمیشنهای بزرگ تاریخ مرتکب شدهاند، این است که به سراغ ستارگان مشهور -به عنوان صداپیشه- رفتهاند، در حالی که صدای آنها با شخصیت همخوانی نداشت. سازندگان «آرکین»، اما صداپیشگان را با دقت انتخاب کردهاند و آنها هم فوقالعاده ظاهر شدهاند. ستارگانی همچون هیلی استاینفلد، الا پورنل، کیتی لیانگ، کوین آلخاندرو و… به شکلی با شخصیتها تلفیق شدهاند که گویی متولد شدهاند تا صداپیشگی این شخصیتها را برعهده بگیرند و بدون حضور آنها، بیتردید شخصیتها متفاوت از آب درمیآمدند.
در این میان، شیمی خواهرانهی هیلی استاینفلد و الا پورنل تحسینبرانگیز است و صدای آنها، هر صحنهای را هیجانانگیز و تماشایی میکند. اگر احیانا آنها را نمیشناسید، هیلی استاینفلد بازیگر نقش کیت بیشاب در دنیای سینمایی مارول است و صداپیشگی گوئن استیسی در «مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی» را هم برعهده داشته است. الا پورنل هم نقش اصلی سریال «فالآوت» را ایفا میکند و از ستارگان نوظهور این روزهای هالیوود است. این دو بازیگر، به وضوح عاشق شخصیتهای خود در «آرکین» هستند و سعی میکنند کاملا به آنها نزدیک شوند.
مخاطبان هرگز دوست ندارند که درجا زدن یک شخصیت را مشاهده کنند، آنها میخواهند تغییر و رشد شخصیتها را ببینند، و البته ببینند که آنها در قصه تاثیرگذار هستند و در رویدادها نقش دارند. البته همهی اینها در صورتی است که آن شخصیت از ابتدا جذابیتهایی هم برای مخاطب داشته باشد. یک دلیل دیگر محبوبیت «آرکین» همین است، همهی شخصیتها آرک داستانی خودشان را دارند، به آنها توجه میشود و تغییر را در همهی آنها میبینیم. همگی رشد میکنند، گاهی تصمیمات اشتباه میگیرند، گاهی آدم بدی میشوند، گاهی خطا میکنند و گاهی هم خیانت یا برخلاف انتظار، به یکدیگر کمک میکنند.
سازندگان در این زمینه هم بسیار هوشمندانه عمل کردهاند، زیرا شخصیتها را به شکلی خاکستری عرضه میکنند، این باعث میشود تا فضا برای تغییرات مثبت و منفی شخصیتها فراهم شود و البته طرفداران هم احساس کنند که این شخصیتها هر لحظه ممکن است جبههی خود را عوض کرده و از خوب به بد یا از بد به خوب تبدیل شوند. این شکل عرضهی شخصیتها، تعلیق را افزایش داده است و پیچشهای داستانی را تاثیرگذارتر میکند.
صحنههای مبارزهی «آرکین» نه تنها یکی از ویژگیهای شاخص این سریال است بلکه آن را میتوانیم در فهرست بهترین مبارزات تاریخ انیمیشن هم قرار دهیم. این لحظات فقط ترکیبی درخشان از انیمیشن و موسیقی نیستند بلکه با خلاقیتهای گوناگون و هنر تدوین تقویت شدهاند تا شاهد لحظاتی نفسگیر، هیجانانگیز و دیوانهوار باشیم. مبارزات تنبهتن سریال میتوانست به مشت و لگدهای معمولی خلاصه شود، اما اینجا، هیچچیز معمولی و عادی عرضه نمیشود.
سکانسهای اکشن «آرکین» پویایی خاصی دارند و انرژی زیادی به بیننده منتقل میکنند. سازندگان هم تنها به اسلحهها اکتفا نکردهاند و محیط را هم به درستی به کار میگیرند. سرعت بالای این سکانسها باعث میشود که همهی ضربهها محکم و خطرناک به نظر برسند و قدرت و خشم شخصیتها را احساس کنید. علاوه بر این، سازندگان شخصیتپردازی را هم به مبارزات آوردهاند، هر کدام از شخصیتها متفاوت حرکت و مبارزه میکنند و تکنیکهای خاص خودشان را دارند.
برگ برندهی «آرکین» فارغ از هر چیزی، کیفیت انیمیشن آن است، چیزی که نمیتوان نادیده گرفت و حتی ممکن است گاهی آنقدر محو انیمیشنها شوید که سریال را رها کنید و از خودتان بپرسید که سازندگان چگونه توانستهاند چنین چیزی خلق کنند. این شاهکار را استودیوی فرانسوی فورتیچه (Fortiche) ساخته است که سریال انیمیشنی «خرگوشهای دیوانه» را هم در کارنامه دارد. «آرکین»، اما نقطهی اوج کار آنها است و مشخصا برای تک تک فریمها و لحظات این انیمیشن، ساعتها زمان صرف کردهاند.
آنها انیمیشن این سریال را به شکلی طراحی کردهاند که حرکت شخصیتها طبیعیتر و واقعگرایانهتر به نظر برسد. همچنین در صحنههای اکشن هم آنها چاشنی اختصاصی خودشان را پررنگتر میکنند و از زوایای تازهای به ژانر اکشن نزدیک میشوند. کیفیت انیمیشن «آرکین» درجهیک است و سزاوارانه در کنار «مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی» قرار میگیرد. استودیوی فورتیچه اخیرا توسعهی اولین انیمیشن سینمایی خود به نام «پنهلوپهی اسپارتا» (Penelope of Sparta) را هم آغاز کرده است که باید تا چه اندازه میتواند موفق باشد.
همهی نکاتی که بالاتر ذکر کردیم، اهمیت دارند، اما به یاد داشته باشید که بدون یک فیلمنامه و قصهی خوب، هیچچیز امکانپذیر نیست، و شاید دلیل اصلی محبوبیت «آرکین» هم همین باشد. اکثر اجزای شاخص این سریال، از آرکهای داستانی، دنیاسازی و بهکارگیری شخصیتهای متعدد، همگی از یک چیز سرچشمه میگیرند: داستانگویی و فیلمنامه. هر فیلم یا سریال درجهیکی، با یک ایدهی اولیه و یک فیلمنامهی خوب آغاز میشود که مسیر را برای طراحی و اجرای همهچیز فراهم میکند. ما آثار متعددی داریم که بودجه یا کیفیت فنی بالایی نداشتهاند، اما تنها با تکیه بر یک فیلمنامهی خوب به سریال یا فیلم موفقی تبدیل شدهاند.
در «آرکین»، همهچیز سر جای خودش است، شخصیتها دوستداشتنی هستند، با یک جهان باورپذیر روبهرو هستیم، قصه ریتم مناسبی دارد، فضا برای خودنمایی همه کاراکترها فراهم شده و همهی اینها به لطف نویسندگانی است که داستان هر قسمت را نوشتهاند. داستانگویی دراماتیک و هوشمندانهی «آرکین»، آن را به یکی از بهترین انیمیشنهای سریالی تاریخ تبدیل میکند و از دلایلی است که این سریال مورد ستایش قرار گرفت. «آرکین» شاید به پایان خط رسیده باشد، اما میراث آن پابرجا است و با قاطعیت میتواند گفت که به منبع الهام دهها انیمیشن تلویزیونی و سینمایی پس از خود تبدیل خواهد شد.
منبع: collider