رابرت هانتر در پایگاه اینترنتی ریسپانسیبل استیتکرفت نوشت:جنگ با ایران میتواند قریب الوقوع باشد. وظیفه فرمانده کل قوا این است که منافع ایالات متحده را در درجه نخست اهمیت قرار دهد، نه منافع اسرائیل را.
به گزارش انتخاب، در ادامه این مطلب آمده: خاورمیانه در آستانه لحظه سارایوو قرار گرفته و احتمال بروز یک جنگ گسترده بین اسرائیل و ایران رو به افزایش است.
رهبران دو کشور باید بین جنگ و صلح یکی را انتخاب کنند. اما رهبر دیگری نیز هست که نقشی حیاتی بر عهده دارد و آن رئیس جمهور ایالات متحده جو بایدن است. برای متوقف کردن این رویارویی، قبل از رسیدن به نقطه غیرقابل کنترل، او باید اقتدار بیشتر و انفعال کمتری نسبت به یک سال گذشته از خود نشان دهد.
با گسترش تبادل آتش بین اسرائیل و ایران، مجموعه درگیریها از شامات (به علاوه یمن) فراتر رفته و به یک جنگ مستقیم میان اسرائیل و ایران تبدیل گشته است. اگر دو کشور همین الان اقدام به کاهش تنش نکنند، گستره درگیریها و تاثیرات استراتژیک آن چه در منطقه و چه فراتر از آن میتواند بسیار فراتر از چیزی باشد که در یک سال گذشته شاهد آن بوده ایم.
مطمئنا پای ایالات متحده نیز به چنین جنگی کشیده خواهد شد. در واقع نتانیاهو از ورود واشنگتن به این عرصه استقبال خواهد کرد و این مدتها بخشی از برنامه ریزی استراتژیک او بوده است؛ احتمالا این گزینه برای ایران اجتناب ناپذیر است.
جنبه تراژیک ماجرا این است که بحث در درون اعضای ارشد تیم بایدن در این باره نیست که پس از حمله موشکی چند روز پیش ایران آیا اسرائیل باید حمله گستردهای علیه این کشور انجام دهد یا نه، بلکه بیشتر حول هدف و زمان انجام چنین حملهای میچرخد. حتی بایدن به صورت علنی در این باره توصیههایی به تل آویو کرده است. این بدان معناست که نشانهای از قطع چرخه تشدید خشونت مشاهده نمیشود.
در طی یک سال گذشته ایالات متحده عمدتا در حمایتهای بی دریغ خود از تلاشهای جنگی اسرائیل در جبهههای مختلف همچون یک جنگجوی نیابتی عمل کرده است. اسرائیل به شدت به تسلیحات و سایر حمایتهای ایالات متحده و همچنین نقش آفرینی مستقیم این کشور در رهگیری موشکهای ایرانی که به سوی این کشور شلیک میشوند نیازمند است. هرچند واشنگتن از حامیان رفع تنش در غزه و اکنون در لبنان است، اما اقدامات ایالات متحده عمدتا محدود به تلاش برای متقاعد کردن طرف متجاوز بوده تا اقدام جدی برای متوقف کردن درگیریها.
ایالات متحده و اسرائیل در باره ایران دارای منافع کاملا یکسانی نیستند. هر دو از تغییر حکومت استقبال میکنند. اسرائیل همچنین خواهان تجزیه ایران است و سالها برای تحقق این هدف تلاش کرده است. اما در مقابل بایدن و تیمش باید تاکنون فهمیده باشند که هرگونه هرج و مرج احتمالی کل منطقه و فراتر از آن را در بر خواهد گرفت.
مهمترین منفعت استراتژیک واشنگتن در ایران ممانعت از دستیابی این کشور به سلاح هستهای است. اما سال هاست نتانیاهو در تلاشهای آمریکا در این زمینه کارشکنی کرده است. مهمترین نمونه این کارشکنی مخالفت با توافق برجام پیش و پس از تصویب آن بوده است.
تلاشهای نتانیاهو در تقابل با توافق هستهای در نهایت در سال ۲۰۱۸ نتیجه داد و دونالد ترامپ از این توافق خارج شد. زمانی که بایدن در سال ۲۰۲۱ به قدرت رسید، او میتوانست به سادگی به توافق برگردد همانطور که بسیاری از اقدامات مخرب دورن ترامپ را لغو کرد. اما او در این کار کوتاهی کرد. در عوض دولت بایدن درگیر یک فرآیند طولانی برای مذاکره بر سر یک توافق «بهتر» با ایران شد. هیچ ناظر عادلی این مذاکرات را جدی ارزیابی نمیکند، زیرا نه اسرائیل و نه ایالات متحده خواستار به نتیجه رسیدن آن نبودند.
از قضا همین ماه پیش بود که رئیس جمهور جدید ایران در نشست مجمع عمومی سازمان ملل از آمادگی کشورش برای بازگشت به برجام خبر داد. اما تیم بایدن اظهارات او را نادیده گرفت.
در دیپلماسی جنگ غزه نیز بایدن مدتها در اظهارات عمومی خود بر ضرورت دستیابی به آتش بس و آزادی گروگانها تاکید کرده، اما نتوانسته قدرت آمریکا را پای تحقق این وعده بیاورد. از این رو با وجود اینکه آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه و دیگر مقامهای ارشد چندین بار به منطقه سفر کرده اند، اما بایدن از طرح این درخواست که نتانیاهو باید به صورت واقعی از یک توافق حمایت کند خودداری کرده است.
حتی زمانی که حماس اندکی انعطاف پذیری نشان داد، نتانیاهو درخواستهای جدیدی مطرح کرد. بایدن به استثای جلوگیری محدود از استفاده از بمبهای ۲۰۰۰ پوندی هیچ اقدامی برای مشروط ساختن یا توقف ارسال تسلیحات آمریکایی به اسرائیل ولو به صورت موقت صورت نداده و این در حالی است که اسرائیل بارها دیپلماسی آمریکا را خنثی کرده است. بایدن همچنین ادامه حمایت نظامی را به باز کردن مرز غزه با مصر جهت برقراری جریان آزاد کمکهای بشردوستانه به این منطقه منوط نکرده است.
حمایت آمریکا از امنیت اسرائیل همواره یک اصل اساسی بوده است. به عنوان حامی اصلی و قدرتمند اسرائیل، ایالات متحده باید برای اسرائیل روشن کند که اگر نتانیاهو و هم مسلکانش ارزیابیهای آمریکا از نیازهای امنیتی اسرائیل را به طور کامل مد نظر قرار ندهند، ادامه حمایتهای نظامی و دیپلماتیک آمریکا به خطر خواهد افتاد. اسرائیل باید همچنین منافع آمریکا را که شامل عدم کمک به تشدید ریسک یک رویارویی بزرگ با ایران است را ملحوظ نماید. پس از آن آمریکا و دیگران میتوانند از ایران نیز بخواهند که دست از حملات خود بردارد، وگرنه ریسک یک جنگ ویرانگر و گسترده را به جان خواهد خرید. تهران احتمالا همین الان هم این موضوع را درک کرده است.
اگر بایدن به دنبال جلوگیری از وقوع لحظه سارایوو است، باید همین الان منافع آمریکا را درجه نخست اولویت قرار دهد، نه تداوم تسلیم شدن در برابر نگاه و تمایلات اسرائیل را؛ بنابراین آزمون اصلی دوران ریاست جمهوری بایدن در عرصه سیاست خارجی در گرو این تصمیم قرار دارد. حتی الان هم مشخص نیست که او کاری را که باید در نقش فرمانده کل قوا انجام دهد را به انجام خواهد رساند یا نه.