زیسان: روزنامه فرهیختگان بعد از جنجال به وجود آمده در مسابقات المپیک و بوکسور الجزایری ایمان خلیف در گزارشی مفصل به ماجرای ترنسها پرداخته است.
این روزنامه نوشت: اساسا مشکل ترنسها در جسم است یا روح است؟ یعنی ترنسها مشکل هویتی دارند یا جسمی؟ همچنین در ابهامات موجود در رابطه با ترنسها سرنوشت عمل تغییر جنسیت ترنسهاست. اینکه پس از یک هزینه هنگفت، آیا دختری که دلش میخواهد پسر شود یا پسری که دلش میخواهد دختر شود به جنسیت دلخواهش میرسد و از طریق عملهای جراحی در نهایت از لحاظ روانی و جنسی آرام میگیرد؟
فرهیختگان در این گزارش با دکتر محمدرضا محمدی، استاد اعصاب و روان دانشگاه علوم پزشکی تهران و مشاور و رواندرمانگر شناختی_رفتار از دانشگاه لندن گفتگو کرده است که بخش هایی از آن را میخوانیم:
محمدی در گفتگو با «فرهیختگان» ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عمل تغییر جنسیت را بهطور تفصیل واکاوی کرده و معتقد است فرامتن ماجرا جدیتر از آن چیزی است که ما امروز شاهدش هستیم.
مساله ترنسها چند دهه است که در دنیا مطرح شده است. به این شکل است که اقلیتهای جنسیتی یعنی LGBTQ و زنان همجنسباز L و مردان همجنسباز G، زنان و مردان دوجنسگرا B، ترنسها T و Q نیز انواع دیگر اختلالات و مسائل جنسی است. امروزه این مساله الجیبیتیکیو یک اهرم سیاسی، امنیتی و اجتماعی در دست کشورهای غربی و افرادی است که میخواهند دنیا را به سمت و سوی دیگری ببرند. درنتیجه مساله الجیبیتیکیو یک مساله فوقالعاده مهم است.
البته این مساله جدای از اختلالات جنسی است. مثلا اختلالات دیگر جنسی مثل سادیسم، مازوخیسم، فتیشیسم یا یادگارخواهی و سایر اختلالات دیگری که وجود دارد. اینها واقعا اختلالاتی است که در کتب مرجع انگلیسی کشورهای غربی و در طبقهبندی اختلالات آماری آمریکا جایگاه و پایگاه خودش را دارد. اما این مسائلی مانند ترنس، همجنسبازی و پدوفیلی موضوعاتی است که با موضوعات دیگر متفاوت است. یعنی آن موضوعات همچنان در این کتب با عنوان اختلال وجود دارد ولی این چند امر بهعنوان الجیبیتیکیو تحت عنوان اهرم سیاسی_امنیتی تبدیل شده و بهانهای در دست عدهای قلیل در کشورهای غربی است.
مثلا در اروپا تعدادی بر سر همین مسائل گیر دادهاند که چرا در مجلس تصویب نمیکنید ازدواج همجنسبازی نرمال است. چرا تصویب نمیکنید که ازدواج همجنسباران میتواند انجام شود. بعد از مساله سیاسی حقوق بشر، این مساله اکنون در جهان اهرم اساسی در دست این گروه است.
از منظر علمی نیز همینجا بگویم که مساله مشکل دارد. یعنی کسی که ترنس است، حداقل سه عمل جراحی نیاز دارد که جنسیتش را مثلا تغییر دهد که آن سه عمل جراحی هم هیچ تغییری در او ایجاد نمیکند. نه از نظر آناتومی تشریح بدن و نه از نظر فیزیولوژی و کارکرد و رابطه جنسی. از ۲۰۱۳ ترنس را از اختلال جنسی خارج کردند و بهعنوان ناخوشایندی جنسیتی در جهان آن را عنوان میکنند. حال آنکه اختلالهای دیگر، زیرفصل اختلالات جنسی است ولی این اختلال حذف شده است.
یعنی چه؟ یعنی از نظر علمی پاسخ دهند که چرا مازوخیسم، سادیسم، فتیشیسم، مبدلپوشی یا حتی چشمچرانی را اختلال میدانند، اما کسی که حداقل سه عمل جراحی انجام میدهد و با بیهوشی عمومی زیر تیغ میرود، اندامهای جنسیاش خارج میشود و ضمن اینکه هیچچیز هم تغییر نمیکند را بهعنوان نرمال تلقی میکنند؟ این اولین سوال علمی است. اگر آنها اهل علم هستند، این سوال را پاسخ دهند. اینکه ترنسی که میخواهد جنسیتش را تغییر دهد که با چند عمل جراحی هم تغییر نمیکند؛ این ناراحتی و آشفتگی است، اما آن سمت در طبقهبندیهای مرجع انگلیسی و آمریکایی، اختلالات دیگر سرجایشان باقی مانده است ولی ترنس را نرمال عنوان کردهاند.
آن وقت نه برای رواندرمانی آن پولی پرداخت میشود و نه برای جراحی پولی پرداخت میشود. مکانیسم اصلی آن در جهان به دست شرکتهای بیمهای آمریکایی است. چرا؟ شرکتهای بیمه آمریکا برای کل بیماریها و اختلالات باید پول پرداخت کنند. حالا هر چندتا از بیماریها و اختلال از ردهبندی خارج شود، دیگر پولی پرداخت نمیشود. بیشتر کار آنهاست.
یعنی یک مکانیسم علمی وجود ندارد. بلکه بیشتر یک مکانیسم بیمهای و پولی است. مثلا در آمریکا اگر یک میلیون آدم دچار اختلال هویت جنسی شوند، هر نفر هم اگر قرار باشد، دو سال رواندرمانی شود و هرهفته هم یک جلسه برود، تقریبا باید ۱۰۰ جلسه برود. اگر هم هر جلسه ۲۵۰ دلار بیمه باید پرداخت کند، میشود ۲۵ هزار دلار در سال.
اگر فرد برای عمل جراحی اقدام کند رقمی بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار دلار باید پرداخت شود. جراحی نیز یک رقم هنگفتی میشود. اگر این از اختلال بودن خارج شود و بهعنوان یک امر نزدیک به نرمال مطرح شود، دیگر پولی پرداخت نمیشود؛ چراکه نرمال است. دقیقا عین مساله همجنسبازی که آن را نرمال کردند.
آن را به سمت نرمال بودن سوق دادند تا شرکتهای بیمهای هم پولی پرداخت نکنند. چه برای رواندرمانی و چه برای جراحی آن. در مساله همجنسبازی همین اتفاق افتاده است. ۱۹۷۷ در طبقهبندیهای مرجع آمریکایی و انگلیسی یک امر غیرطبیعی و اختلال تلقی میشد. رایگیری کردند ولی رای نیاورد. اما با شانتاژ کردن، مجددا رایگیری کردند و درنهایت هم بهعنوان یک امر عادی تلقی شد. ۵ هزار روانشناس و روانپزشک در آن گروه برای رایگیری حضور داشتند. نزدیک به ۳ هزار نفر از آنها رای دادند که همجنسبازی اختلال نیست. چگونه؟ تحت تاثیر جریانات اجتماعی تصویب کردند که این امر نرمال است. نرمال و غیرنرمال یا طبیعی و غیرطبیعی در پزشکی با رایگیری انجام نمیشود. بلکه با کارکرد طبیعی آدم اعمال میشود.
مثلا یک عدد، فشارخون نرمال یا غیرنرمال تلقی شود. این امر معنی نمیدهد. بلکه براساس یک بیس و پایه علمی باید پیش برود. هم ترنس و هم همجنسبازی، هیچ پایه علمی ندارند. همچنین به نفع شرکتهای بیمه است و شرکتهای بیمه چرخاننده اصلی ماجرا هستند، حالا چگونه؟ برای طبقهبندی بیماریها و اختلالات مثلا یک گروه ۵ نفره وجود دارد که رای میدهند. رایشان براساس کلینیک و بالین است که اسم این بیماریها اساسا چه باشد؟ اصل تصمیم در اینجا گرفته میشود.
مثلا تغییر نام ترنس از «اختلال هویت جنسی» به «ناخوشایندی یا آشفتگی جنسی» در آن کمیته رایگیری میشود. برای شرکت بیمه صرف میکند ۲۵ هزار دلار برای یک فرد و ۲۵ میلیارد دلار در سال هزینه میکند؟ خیر. شرکت بیمه ۵ میلیارد دلار برای آن کمیته خرج میکند تا اختلال به ناخوشایندی جنسی تغییر کند.
یعنی اگر تصویب شود، ۲۰ میلیارد دلار به نفع خودش کار کرده است. ولو اینکه ۵ میلیارد دلار بخواهد هزینه کند، اما باز هم همینکار را میکند. این امر تنها در روانپزشکی صورت نمیگیرد. در اغلب گروههای دیگر هم همین است. مثلا برای دستگاه سنگشکن همین اتفاق افتاد. وقتی دستگاه سنگشکن کلیه بیرون آمد، شرکت بیمه پول پرداخت کرد برای افرادی که جراحی سنگ کلیه را پیش میبردند. بعد آن مساله خیلی کوچک شد و باز هم روال قبلی سرجایش برگشت. این یک امر روتین در کشورهای غربی است.
اصل ماجرا این است که این امر اختلال هویت جنسی است. یعنی اختلال کجاست؟ در هویت جنسی است. اینکه فرد نمیداند پسر است یا دختر است. یا اینکه دلش میخواهد پسر باشد یا دختر. یعنی درخواست و هویت آدمهاست. فرض میکنیم فرد واقعا هم اختلال هویت دارد. مشکل آیا در جسم است یا در ذهن و فکر فرد ترنس است؟ در ذهن و روان و فکر فرد است.
وقتی مشکل در ذهن و فکر است درمان باید براساس چه چیزی باشد؟ براساس ذهن و فکر باید باشد. پزشکی یک امر علت و معلولی است. وقتی علت میکروب است، ما باید دارویی بدهیم که میکروب را میکشد. وقتی علت بیماری در بدن انسانها ویروس است، باید دارویی مخصوص به ویروس بدهیم. اگر جابهجا عمل کنیم، داروی میکروب برای ویروس بیفایده است. این امر مشخص است.
اینجا هم اختلال در هویت و ذهن است. ما دست به جسمش بزنیم که امر درست نمیشود. اختلال او بیشتر میشود. کسی که اختلال دارد یا حتی بگوییم فردی که ناخوشایندی جنسیتی دارد یا مساله جنسیتی دارد؛ این مساله جنسیتی را چگونه باید حل کنیم؟ باید با ذهن و روان فرد کار کنیم که با جنسیت او تطابق پیدا کند؛ چراکه جنسیت را نمیتوانیم تغییر دهیم.
در عمل جراحی جنسیت فرد تغییر نمیکند. فرد جنسیت زنانه دارد. با یک عمل جراحی سینههایش را تخلیه میکنند. قیمتی حدود ۶۰ الی ۱۰۰ میلیون تومان دارد. عمل دوم نیز رحم و تخمدان دختر را خارج میکنند. این عمل نیز حدود ۱۰۰ میلیون تومان است. عمل سوم، یک عضله پای دختر را برمیدارند و به جای آلت تناسلی مردانه کار میگذارند. آن عضله که آلت تناسلی مرد نمیشود.
این فرد که اختلال هویتی جنسی داشته، یعنی دختری بود که میخواست پسر شود، اما با این عملهای جراحی هیچ نشانهای از پسر بودن در او شکل نمیگیرد. سکس دخترانه و زنانه را از دست داده است. اندامهای تولید دخترانه را از دست داده است. همچنین عضلهای که برای او کار میگذارند، نه کارکردی برای خود طرف دارند و نه شریک جنسی و پارتنرش. چه اتفاقی افتاده است؟ فرد اختلال هویت داشته، اما اکنون بیهویت شده است. این نتیجه عمل جراحی است.
برعکس آن نیز، پسر وقتی میخواهد دختر شود همین نتیجه را میدهد. با سه عمل جراحی، واژن مصنوعی بیفایده برای او کار میگذارند که نه به درد خودش میخورد و نه به درد فرد مقابلش. چه اتفاقی افتاده؟ از هویت پسر بودن افتاده و شده است هویت بیهویتی؛ چراکه دختر نیست. ولو اینکه با مو یا لوازم آرایشی، خودش را به سمت دختر بودن سوق دهد. بههیچوجه اینگونه نیست.
کروموزومهای بدنش همان ایکس ایگرگ مردانه است. همچنین این کروموزومها تغییر نمیکنند حتی اگر هورمونها را به صورت مصنوعی تزریق کنیم باز هم فایدهای ندارد. در تزریق هورمون نیز کلی مشکلات وجود دارد. عوارض تزریق هورمون موجب موارد کم تا حتی مرگ ناگهانی در افراد مختلف در دنیا میشود. درنتیجه این عمل هیچچیزی به فرد نمیدهد. حتی اگر در ۶ ماه اول تا سال اول که مشکلات عدیده جراحی دارد و هنوز نمیتواند خوب ادرار و مدفوع خودش را هم مدیریت کند، در آن روزها به خودش بقبولاند که تغییر جنسیت داده است. پس از گذراندن این ایام، وقتی با زندگی واقعی روبهرو میشود و با پارتنر و شریک جنسی خود روبهرو میشود، میبیند که هیچچیزی به دست نیاورده است. درنتیجه دوباره پشیمانی و افکار خودکشی به سراغ فرد میآید.