لیلا فرهادی در رویداد ۲۴ نوشت: شبکه سه صدا و سیما به تازگی آیتم زندهای را پخش کرده و در آن تصاویری از چند استاد برجسته علوم انسانی را منتشر کرده است. مجری جوان برنامه با لحنی طعنهآمیز و بدون توجه به رشته تحصیلی چهرههایی که در بکگراند نقش بستهاند خطاب به «آقایان جامعهشناس» میگوید: نمیدانم چرا در مورد «حضور ۱۰ میلیونی مردم» در مراسم وداع با رئیس جمهور سکوت کردهاند.
مجری صدا و سیما در ادامه مدعی شده «وظیفه جامعهشناسان دیدن همه جامعه و تحلیل کنشهای جامعه» است و بنابراین ایکاش جامعهشناسان هم مانند پزشکان قسم میخوردند که «بخشی از جامعه را نادیده نگیرند» و «به شرافت رشتهای که به دانشجویان تدریس میکنند» احترام بگذارند.
مجری در ادامه باز هم بدون توجه به رشته تحصیلی مصطفی ملکیان که فلسفه است، او را در زمره جامعهشناسها آورده و میگوید او و «امثال ملکیان»، علاوه بر «شرف حرفهای، ادب را هم باختهاند.»
حمله به ملکیان در یک آیتم دیگر صدا و سیما به نام «پاورقی» هم تکرار شد. مجری برنامه مدعی شد «اینها اینجوریند. یا شما به عنوان مردم طبق نظر آنها رفتار میکنید، یا به شما بد و بیراه میگویند که چرا آنطور که ما دوست داریم انتخاب نکردید.»
اشاره صدا و سیما به اظهاراتی از مصطفی ملکیان است که مدتها پیش در توصیف ابراهیم رئیسی گفته بود او مایه تاسف است. ملکیان در یک گفتگوی رسانهای گفته بود «من هم برای جامعهای به ایشان رای دادند متاسفم هم برای خود ایشان، چون ما در ادبیات دینی داریم ملعون است کسی که در کاری داناتر از خودش را سراغ داشته باشد، اما متصدی آن کار شود؛ و بیش از ۷۰ میلیون نفر در این کشور داناتر از آقای رئیسیاند، اما ایشان رئیسجمهور شده است.»
اظهارات توهینآمیز صدا و سیما خطاب به اساتید علوم انسانی با واکنش تند برخی چهرهها همراه شده است. علی ربیعی وزیر دولت روحانی در اکانت شخصی خود در شبکه ایکس (توییتر) از اساتید عذرخواهی کرده و خطاب به صدا و سیما نوشته: از پنجه کشیدن بر چهره علوم اجتماعی و جامعهشناسی، چه بهرهای جز نفرتپراکنی، قطبیسازی و دور کردن قدرت و سیاستگذاران از فهم عمیق مسائل جامعه حاصل میشود؟ و حاصل آن، این شده است که شده.
او در ادامه به یک کاسه کردن همه اساتید علوم انسانی در صدا و سیما ذیل رشته «جامعهشناسی» هم انتقاد کرده و نوشته: شما مدعیان، به قدری از دانش کمبهره هستید که حتی عنوان رشته تخصصی و علمی افراد مورد خطابتان را هم نمیدانید. در این روزهایی که برای عبور از آن نیاز به همدلی داریم، برای این نوع تحرکات رسانه ملی متاسفم.
بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه یکی از افرادی است که تصویر او در صدا و سیما تحت عنوان «جامعهشناسی» که باید نظر بدهد، اما نمیدهد، منتشر شد. عبدالکریمی به رویداد۲۴ میگوید: برنامه صدا و سیما مبتذل است و بوی پوپولیسم میدهد. او همچنین این انتظار را که نخبگان در مورد همه چیز نظر بدهند، کودکانه خوانده است.
فکر میکنید چرا صدا و سیما در این موقعیت سراغ اساتید علوم انسانی آمده است و چرا با چنین ادبیات آمرانهای قصد دارد آنها را مجبور به اظهار نظر کند؟
واقعیت این است که به هیچوجه گمان ندارم که اینگونه کجسلیقگیها و بدرفتاریها حاصل ذات و جوهری است که میتوان آن را با نظام سیاسی کشور یا گفتمان انقلاب یکی گرفت. این گونه برنامهها به هیچ وجه نه در تراز نظام سیاسی کشور است و نه در تراز رسانهای که داعیه ملی بودن دارد. این گونه برنامهها هم ارزشهای انقلاب را تحقیر میکند و هم سطح رسانهای را که قرار است ملی باشد و در مقام یک مرجع اجتماعی است، تنزل میبخشد.
متاسفانه در جای جای کشور ما، در همه نهادها افرادی پشت گفتمان انقلاب پنهان شدهاند که هیچگونه تربیتشدگی ندارند و قدرتشان را از پنهان شدن در پس گفتمان انقلاب و گفتمان حاکم بر جامعه میگیرند و از خود هیچ گونه اصالت، خودبودگی و اصالتی ندارند.
هدف برخی افراد و جریانات از این گونه برنامهها، بهرهبرداریهای فردی، سیاسی و جناحی است. ویژگی آنها این است که منافع ملی، آرمانهای انقلاب، ارزشهای دینی و اخلاقی جامعه را قربانی منافع شخصی یا جناحی خویش میکنند.
این افراد و جریانها حاصل اراده معطوف به قدرت و ثروت اشخاصی هستند که در صحنه علمی و فرهنگی و انقلابی کشور هیچ جایگاهی ندارند و نداشته اند.
این برنامهها بسیار مبتذل است و بوی پوپولیسیم و لمپنیسم میدهد. نشانه اش اینکه دست اندرکاران برنامه حتی تشخیص نمیدهند که یک استاد فلسفه یا روابط بینالملل یا متخص رسانه، جامعهشناس نیست و مرزی بین جامعهشناسی و فلسفه و علوم سیاسی و عطاری و نجاری قائل نیستند. این عدم تمیز، سطح فرهیختگی سازندگان برنامه را که در پس مجری جوان قرار دارند، نشان میدهد.
به نظر من نیروهای راستین و وفادار انقلاب باید با این لمپنیسم و پوپولیسمی که صدا و سیما را اشغال کرده، مقابله کنند. همانطور که پیامبر اسلام بعد از جنگ تبوک به میان مردم برگشتند و فرمودند اکنون وقت جهاد اکبر است، فکر میکنم امروز مبارزه با لمپنیسم و پوپولیسمی که در گفتمان انقلاب خانه کرده و این گفتمان را خفه کرده و بدان آسیبهای سنگینی وارد کرده است بخشی از وظیفه نخبگان جامعه و نخبگان راستین گفتمان انقلاب است.
چرا فکر میکنند نخبگان جامعه باید در مورد همه چیز نظر بدهند؟
این انتقاد که نخبگان جامعه باید در مورد همه چیز اظهارنظر کنند و در عین حال جوری اظهارنظر کنند که متناسب با خواست پارهای از جریانات سیاسی فرصتطلب باشد که در هر شرایطی در جهت بسط منافع خودشان حرکت میکنند، کودکانه است.
تصور میکنم در پس این برنامهها نوعی فضاسازی برای انتخابات ریاست جمهوری نهفته است. برخی جریانها میخواهند از این نمد برای خود کلاهی بسازند.
کارکرد انتخاباتی آن چیست؟
در جامعهای که به شدت وحدت و انسجام ملی اش در خطر است و در هر مسالهای دو قطبیها ظهور پیدا میکند، افرادی مثل من که میکوشند انسجام را به کشور برگردانند و حتی سکوتشان هم ناشی از خیرخواهی برای جامعه است، مورد ترور شخصیت از جانب برخی کوتولهها و احمقهای سیاسی یا افراد منفعت طلب قرار میگیرند.
برنامه مذکور در شبکه سه مثل خیلی از برنامههای دیگر این سازمان بسیار خام و سطحی بود. نه بار عاطفی داشت و نه بار علمی و نه حتی به لحاظ رسانهای و پروپاگاندا موفق بود.
معمولا در جامعه دو قطبی، هرکس که با احساسات و عواطف یکی از قطبها سازگار است باید مورد حمله قرار بگیرد. در هر دو طرف هم چنین است؛ بنابراین در برخی شرایط هر اظهارنظری به این دو قطبیها دامن میزند. در واقع متأسفانه برخی از برنامههای صدای و سیما نیز در راستای دامن زدن به همین دو قطبیها بود. به گمانم برخی از مسئولین صدا و سیما به این خودآگاهی نایل شده اند که باید بر این دو قطبیها غلبه پیدا کرد لیکن برخی جریانات تندرو، که از جملۀ نافرهیختگان و ناپختگان سیاسی نیز هستند، مانع میشوند.
یکی دیگر از اساتیدی که تصویر او در پشت صحنه این آیتم صدا و سیما نقش بسته، ابراهیم فیاض استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران است. فیاض در گفتگو با رویداد۲۴ میگوید یکی از علتهای حضور پرشمار افراد در تشییع جناره رئیس جمهور، عرفان ایرانی است. او معتقد است کاروِیژه عرفان، بازسازی اجتماعی است و در این مسیر تاریخی ایرانیها حتی تیمور، چنگیز و اسکندر را هم بخشیدهاند و نام آنها را بر فرزندانشان میگذارند.
چرا مردم ایران حضور پرشماری در تجمعها دارند؟
زمان برگزاری بازی ایران و استرالیا، من کلاسم را در دانشکده برقرار کردم، اما بقیه کلاسها را تعطیل کردند و رفتند. از کلاس که بیرون آمدم یک عده گفتند رفتیم جام جهانی. زیر پل گیشا یک عده جوان میرقصیدند و شادی میکردند. ساعت ۱۱ شب خبر دادند که در خیابان چه خبر است؟! حتی نیروهای امنیتی هول شده بودند که ممکن است اتفاقی بیافتد. در آن زمان تجربه این را نداشتند که عدهای برنامهریزی نشده و گسترده به خیابان بریزند و اتفاقی هم رخ ندهد.
زمان بازی ایران و آمریکا فهمیدند این که مردم به خیابان بریزند، خوب هم هست؛ بنابراین به جای اینکه وحشت امنیتی داشته باشند، تشویق هم میکردند.
ایران یک جامعه تاریخی-تمدنی دارد. این را من نمیگویم، امیل دورانت و پوپر میگویند. ایران مدنیت عمیق دارد که به قبل یا بعد از انقلاب ربطی ندارد. قبل از انقلاب زمانی که ایران با اسرائیل مسابقه فوتبال داشت مردم تا ورزشگاه شیرودی پیاده رفتند و شعار سیاسی هم علیه اسرائیل دادند.
ایران یک جامعه زنده و مدنی است و این را به شکلهای مختلف نشان میدهد. حکومت هم فقط میتواند کمی دخالت کند، اما دخالتهایش ثمری هم ندارد. به عید نوروز نگاه کنید. یک زمان عراق میگفت خراسان هم برای عراق است؛ اما همین عراق چند روز پیش عید نوروز را تعطیل رسمی اعلام کرد. این همه ملیگرایی عربی و پانعربسیم به کجا رسید؟ مدنیت ایرانی گسترده و عمیق است.
این مدنیت ایرانی، کارناوالها را شکل میدهد. دخالت حکومت کار را خراب میکند. ایران باید هر روزش دهها مناسبت داشته باشد.
شرکت ایرانیها در تجمعها چه ارتباطی با مدنیت ایرانیها دارد و چه کمکی به بازتولید آن میکند؟
هرچه به این مناسبتها در تقویم بیشتر اشاره کنید، معنا تولید میشود و مردم با این معنا آرامش میگیرند. به همین دلیل است که هرچه اول انقلاب تلاش کردند مناسبتهای ملی مثل نوروز و سیزده بدر را حذف کنند و آن را معادل شرک بدانند، موفق نشدند.
حضور در تشییع جنارهها چه معنایی تولید میکند؟ چه شرکت در تشییع جنازه فردی مانند مرتضی پاشایی بدون دخالت حاکمیت باشد، چه تشییع جنازه فردی مانند ابراهیم رئیسی با دخالت حاکمیت؟
به نظر من همه اینها یک مقوله است. شما ببینید حتی افرادی که با ابراهیم رئیسی مخالفند هم در تشییع شرکت میکنند؛ چون میگویند میخواهند هویت ایرانی را حفظ کنند. طرفداران پاشایی هم دقیقا لحظاتی که جلوی بیمارستان بهمن جمع شده بودند، عدهشان کم بودند، اما تا فردا شبش ببینید چه کسانی به جمعیت اضافه شدند؟
امروز دچار خلا سرمایه اجتماعی و فرهنگی شدیم. مردم این را فهمیدند و علت مهاجرتها هم همین است. مردم فهمیدهاند که باید ایران را به جای نوسازی، بازسازی کنند و خودشان دست به کار شدند. در حاشیه شهرستانی مانند کازرون سالنی به نام ایران زمین هست که عکس پادشاهان ایران در آن نصب شده و همه روستاییها در این سالن جمع میشوند و جشنهای سنتی و روستایی میگیرند. در همین کازرون زمانی که هلیکوپتر سقوط کرد، بسیاری از افرادی که هیچ سنخیتی با حاکمیت ندارند از حادثه بسیار ناراحت شدند.
آیا این که ایرانیها بعد از مرگ افراد، مخالفت هایشان را فراموش میکنند، کارکرد عرفان ایرانی است؟
بله. یک سوالی هست که ما در دانشگاه هم مطرح میکنیم. اینکه چرا ایرانیها اسم بچه هایشان را چنگیز و تیمور و اسکندر میگذارند؟ کدام مردم اسم کسی را که به کشورش حمله کرده روی فرزندانش میگذارد؟
بعضیها در پاسخ میگویند ایرانیها اول اسطورهسازی میکنند و بعد این چهرهها را از آن خودشان میکنند. مثلا میگویند چنگیز رگ و ریشه ایرانی داشته و پسر یک ایرانی بوده، یا اسکندر پسر داراب بوده است.
اما به نظر من چیزی بیش از اینهاست. این بخشی از عرفان ایرانی است. کاری که عرفان ایرانی میکند این است که یک قلوه سنگ ناهموار و تیز را در رودخانه صیقل میدهد و به یک سنگ صاف و صاف تبدیل میکند. به همین دلیل هم در طول تاریخ، دشمنانش را کم نپذیرفته است.
در همین راستا هم میبینیم کسانی که خیلی مخالف افرادی مانند رئیسی بودند، در مراسم تشییع شرکت میکنند. این کارکرد عرفان ایرانی است.
همین خاصیت ایرانیها هم سبب میشود به محض اینکه اراده کنیم، ارتباطمان با جهان عادی خواهد شد. در آینده نه چندان دور اگر راه مصر باز شود، ایرانیها به سمت مصر سرازیر میشوند. این بخشی از سعهصدر ایرانی هاست که حواشی سیاسی را از بین میبرند.
آیا نقدی به این سعهصدر ایرانی وارد نیست؟
پیشرفت، تمایزیافتگی میخواهد. دوگانگی و رقابت عامل رشد کشور است. اینکه ایرانیها با عرفان فورا سراغ شکل دادن فراساختارها میروند. در نمونه تشییع جنازه همین اتفاق افتاده و فراساختار شکل گرفته و تضادهای ساختاری را از بین برده است. شما ببینید ما هشت سال با عراق جنگیدیم، اما وقتی میخواهیم نجف و کربلا برویم، فراساختارهایی شکل میدهیم که تضادهای بین ایران و عراق را از بین ببریم گویی هیچ جنگی رخ نداده است. این رویکرد مانع پیشرفت است.
اما رک بگویم، ایرانیها پیشرفت نمیخواهند، چون عرفان پیشرفت را برنمیتابد و دائما بازگشت به گذشته دارد. این کارکرد عرفان، برعکس فلسفه است. ایرانیها فیلمی که آخرش خوش نباشد را نه دوست دارند، نه قبول دارند. ایرانیها دوقطبی را هم دوست ندارند. سریع میخواهند مخاصمه را رها کنند. بازسازی اجتماعی در ایرانیها به صورت تاریخی قوی بوده. با همین رویکرد، تیمور و اسکندر را هم ایرانی میکنند.